در بخش از مصاحبه نوری‌زاده تلاش می کند تا توهمات خودش را به مصاحبه شونده انتقال داده و از او تاییدیه بگیرد. اما فرح با او همراهی نمی کند. این رفتار فرح پهلوی در دوجای این مصاحبه به صورت کاملا صادقانه دیده می شود. صداقتی که نوری زاده را به لجن می کشد

  نوری‌زاده در اواخر مصاحبه بحث را به موزه‌ هنرهای معاصر که تابلوهای آن را فرح با پول دولت ایران خریده بود می کشد و می‌پرسد: «شهبانو شما وقتی می بینید آن تابلوهای نفیس را در حراجی‌های دنیا به فروش می رسانند چه حالی دارید؟» نوری‌زاده به همین هم اکتفا نمی کند و طبق معمول توهم و تخیل را به کمک می گیرد تا به هر طریق ممکن لگدی پرت کرده باشد. او ادامه می ‌دهد: «مثلا وقتی می بینید آن تابلوها را محسن رفیق دوست در حراجی‌ها بین المللی به فروش می رساند چه حالی به شما دست می دهد؟»  فرح پهلوی که مشخص است حتی امروز هم نسبت به این تابلوها با وسواس و دقت زیاد اخبار را رصد کرده و در جریان جزئیات همه اتفاقات مربوط به این تابلوها هست، تودهنی محکمی به نوری‌زاده زده و می گوید: «همه تابلوها وجود دارد و تنها یک تابلو از میان آنها را با صفحاتی از شاهنامه بایسنقری تعویض کردند.» فرح حتی فاش می کند که به صورت ناشناس و با عنوان یک دانشجوی هنر با مدیریت حوزه هنرهای معاصر تماس گرفته و در مورد این تابلوها پرس‌وجو کرده است.  

  مرتبه دوم هم جایی است که از فرح می‌پرسد چرا با وجودی که می دانستید امیدی به بازگشت ندارید هیچ کدام از وسائل شخصی و جواهراتتان را با خودتان نبردید؟. فرح یکبار دیگر صادقانه او را لجن مال می‌کند و می گوید: اولا ما ناامید به بازگشت نبودیم. دوم اینکه اتفاقا جواهرات و برخی اقلام را با خودمان آوردیم و اگر نیاورده بودیم که معلوم نبود الان حتی بتوانیم در این وضعیت زندگی کنیم.»   اما نوری‌زاده به سبک جاهل‌های قدیم این تودهنی‌ها را به «سبیل نداشته مبارک» کشیده از آن عبور می‌کند.

  سئوال: آیا نوری‌زاده اطلاعات مستندی داشت که تابلوها فروخته شده و فروشنده آن هم آقای رفیق دوست است؟  پاسخ این است که خیر. او هیچ مستندی نداشت و آگاهانه دروغ می گفت. او تنها توهم و تخیل را به کار می گیرد تا همچون همیشه خبرهایی برای پیرمردهای اتوبوسی و صف‌های طویل ساخته و پرداخته کند. او به خوبی می داند که چنین چیزی واقعیت نداشته، اما در راه مبارزه با نظام هر دروغی را مباح، و هر امر غیراخلاقی را جایز می شمارد.  

نگرانی از این است که این توهمات به واسطه تکرار و تکرار و تکرار، به ناخودآگاه جامعه رسوخ می کند و به دروغی تبدیل می‌شود که مردم آن را «حقیقت» می‌انگارند.