عمريست كه دل دادم و دلدار نيامد
عمرم ز غمش سر شد و غمخوار نيامد
اي واي كه چند شام دگر مانده بگويم
اي اهل حرم مير و علمدار نيامد
مولای ما علی ابن ابی طالب (علیهماالسلام) در سال ۲۲ هجری قمری به برادرش عقیل ابن ابیطالب مأموریت داد تا از خانوادهای اصیل، نجیب، شجاع و سخی همسری برای امام انتخاب نماید.
جناب عقیل پس از تفکر و تحقیق دختری به نامه فاطمه که بعداً امالبنین نامیده شد را پیشنهاد نمود. حضرت امالبنین (سلام الله علیها) دختر حزام بن خالد و ثَمامه بنت سهل بن عامر از قبیله بنی کلاب بود. امالبنین با ورود به خانة امیرالمؤمنین (علیهالسلام) دستان مبارک امام حسن و حسین و زینب کبری (علیهمالسلام) را میبوسد و خدمت به خاندان وحی را با کمال جدیت و صداقت و تواضع آغاز مینماید. از همان شروع زندگی خرد نیرومند، ایمان استوار، ادب و صفات نیکوی این بانوی گرانقدر مورد توجه و بزرگداشت امیر مؤمنان و اهل بیت ایشان و قبیله بنیهاشم قرار گرفته و متقابلاً احترام والایی به ایشان قائل میشدند.
اندکی پس از همسری علی (علیهالسلام) متوجه میشود که فرا خواندن او با نام فاطمه توجه فرزندان فاطمه زهرا (سلام الله علیها) را جلب کرده و آنها را به یاد مادر بزرگوار و مظلومشان انداخته و ایشان را در هالهای از حزن فرو میبرد. بهمین خاطر با چشمانی گریان از همسر خویش تقاضا میکند که نام دیگری برای وی انتخاب نماید تا داغهای جانکاه فرزندان پیامبر (صلی الله علیه و اله) تداعی نشود. حضرت امیر نام امالبنین را برای ایشان انتخاب کرده و میفرماید: «خداوند متعال پسرانی به تو عنایت خواهد کرد که بهترین جوانان باشند.»

در سپیده دم چهارم شعبان سال ۲۶ هجری قمری مولود عظیمالشأن و سرور فضایل عالمیان حضرت اباالفضل العباس دیده به جهان میگشاید. امیر مؤمنان نام او را عباس که به معنی شیر بیشه و ترشرو در برابر باطل و کژیها است گذاشت و کنیهاش را اباالفضل و لقب او را قمر بنیهاشم و سقّا خواند و به دخترش زینب (علیهاالسلام) فرمود: «او القاب زیادی خواهد داشت.» همین گونه نیز شد و آن حضرت به لقبهایی چون ابورأس الحار (کنایه از کسی که در برابر مراعات نکردن امور الهی غضبناک شده و به خیانتکار مهلت نمیدهد) ابوالشاره (صاحب کرامتهای مشهور) ابوفَرَجه (گشایش پناهنده) حاملاللواء (پرچمدار)، عبد صالح، بابالحسین و … شهرت یافت.

در یکی از روزهای جنگ صفین، حضرت عباس در حالی که نقاب به صورتش زده بود وارد میدان نبرد شده و مبارز میطلبد. معاویه ابوشعتاء را به مبارزه او میخواند. ابوشعتاء تکبر کرده و میگوید: «اهل شام مرا حریف هزار اسب سوار میدانند» (یعنی در شأن من نیست که به مقابله این شخص ناشناخته بروم) ابوشعتاء پسران هفتگانه خود را به سوی آن نوجوان نقابدار گسیل داشت و هر مرتبه او با شجاعت تمام آنها را به خاک و خون کشید. ابوشعتاء که چنین چیزی در باورش نمیگنجد خشمگین شده و خود به سوی آن نوجوان حمله میبرد ولی او نیز کشته میشود. سپاه معاویه از وحشت بر خود میلرزد و سپاه حق نیز در کمال شگفتی فرو میرود تا اینکه علی (علیهالسلام) نقاب از چهره آن نوجوان برمیدارد و او کسی جز قمر بنیهاشم نبود. در نبرد با گروه خوارج در نهروان نیز قمر بنیهاشم جزء سرداران سپاه امام بود.
حضرت عباس (علیهالسلام) در دوران ده سال امامت برادرشان حسن بن علی (علیهماالسلام) علاوه بر تدریس و برگزاری مجالس وعظ و سخنرانی، رسیدگی به امور اجتماعی و زندگی محرومان جامعه را نیز به عهده داشت و در کنار برادر به اداره امور مختلف میپرداخت. مضافاً مقام سپهسالاری امام را عهدهدار بود و همواره ملتزم رکاب آن بزرگوار بود.